معنی فارسی overcommon
B2رایجتر از حد معمول، به اصطلاح یا پدیدهای اطلاق میشود که خیلی فراگیر و عادی شده است.
Something that has become overly familiar or commonplace, losing its uniqueness.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
اصطلاح 'مِم اینترنتی' در عصر دیجیتال امروز بسیار رایج شده است.
مثال:
The term 'internet meme' has become overcommon in today's digital age.
معنی(example):
استفاده از اصطلاحات عامیانه میتواند زبان شما را بیش از حد رایج و کمتر رسمی کند.
مثال:
Using slang can make your language sound overcommon and less formal.
معنی فارسی کلمه overcommon
:
رایجتر از حد معمول، به اصطلاح یا پدیدهای اطلاق میشود که خیلی فراگیر و عادی شده است.