معنی فارسی overcommonness
B2وضعیت یا خاصیتی که در آن چیزی به قدری رایج یا عادی شده که از جذابیت آن کاسته میشود.
The quality of being overly common or familiar, often resulting in a decrease in interest or value.
- NOUN
example
معنی(example):
رایج بودن بیش از حد برخی عبارات میتواند نوشتار را کمتر جذاب کند.
مثال:
The overcommonness of certain phrases can make writing less engaging.
معنی(example):
رایج بودن بیش از حد میتواند منجر به کمبود اصالت در آثار خلاقانه شود.
مثال:
Overcommonness can lead to a lack of originality in creative works.
معنی فارسی کلمه overcommonness
:
وضعیت یا خاصیتی که در آن چیزی به قدری رایج یا عادی شده که از جذابیت آن کاسته میشود.