معنی فارسی overcommonly

B1

به شکلی بیش از حد رایج یا عمومی، به فعالیت یا رفتاری اطلاق می‌شود که به طور مکرر و غیرضروری انجام می‌گیرد.

In a way that is excessively common or ordinary.

example
معنی(example):

او به طور بیش از حدی در ارائه‌هایش از اصطلاحات فنی استفاده می‌کند.

مثال:

He overcommonly uses technical jargon in his presentations.

معنی(example):

موضوعاتی که به طور بیش از حد بحث می‌شوند ممکن است با گذشت زمان از تأثیر آنها کاسته شود.

مثال:

Overcommonly discussed topics may lose their impact over time.

معنی فارسی کلمه overcommonly

: معنی overcommonly به فارسی

به شکلی بیش از حد رایج یا عمومی، به فعالیت یا رفتاری اطلاق می‌شود که به طور مکرر و غیرضروری انجام می‌گیرد.