معنی فارسی overcomplex

B2

بیش از حد پیچیده، دارای ساختار یا فرآیندی که در آن به بیش از حد دشوار تبدیل می‌شود.

Excessively complicated or intricate.

example
معنی(example):

نیازمندی‌های پروژه برای تیم بیش از حد پیچیده بود.

مثال:

The project's requirements were overcomplex for the team.

معنی(example):

این دستور پخت برای یک آشپز مبتدی بیش از حد پیچیده به نظر می‌رسید.

مثال:

The recipe seemed overcomplex for a beginner cook.

معنی فارسی کلمه overcomplex

: معنی overcomplex به فارسی

بیش از حد پیچیده، دارای ساختار یا فرآیندی که در آن به بیش از حد دشوار تبدیل می‌شود.