معنی فارسی overcomplexity
B2پیچیدگی بیش از حد، به طور خاص در مورد سیستمها یا فرآیندها که میتواند منجر به سردرگمی شود.
The quality of being excessively complex.
- NOUN
example
معنی(example):
پیچیدگی بیش از حد سیستم کاربران را ناامید کرد.
مثال:
The overcomplexity of the system frustrated the users.
معنی(example):
برخی منتقدان مطرح کردند که پیچیدگی بیش از حد قوانین مانع پیشرفت میشود.
مثال:
Some critics argued that the overcomplexity of the regulations hinders progress.
معنی فارسی کلمه overcomplexity
:
پیچیدگی بیش از حد، به طور خاص در مورد سیستمها یا فرآیندها که میتواند منجر به سردرگمی شود.