معنی فارسی overcorrupt

B2

بیش از حد فاسد کردن، به ویژه در زمینه اخلاقی یا سیاسی

To corrupt something excessively, particularly in ethical or political contexts

example
معنی(example):

این رسوایی نشان داد که مقامات سیستم را به شدت فاسد کرده‌اند.

مثال:

The scandal revealed that the officials had overcorrupted the system.

معنی(example):

او نگران است که پروژه ممکن است نیات اصلی را بیش از حد فاسد کند.

مثال:

He worries that the project may overcorrupt the original intentions.

معنی فارسی کلمه overcorrupt

:

بیش از حد فاسد کردن، به ویژه در زمینه اخلاقی یا سیاسی