معنی فارسی overdamped
B1وضعیتی در سیستم که در آن فرکانس نوسانی به طرز قابل توجهی کاهش یافته است.
A condition in a system where damping is excessive, leading to a slow response.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
(of a linear dynamic system) Possessing a damping ratio greater than 1.
example
معنی(example):
سیستم بیشدریافت شده است که باعث میشود به آرامی به حالت پایدار برسد.
مثال:
The system is overdamped, causing it to settle slowly.
معنی(example):
یک واکنش بیشدریافت شده در مهندسی میتواند نشاندهنده ناکارآمدی باشد.
مثال:
An overdamped response in engineering can indicate inefficiency.
معنی فارسی کلمه overdamped
:
وضعیتی در سیستم که در آن فرکانس نوسانی به طرز قابل توجهی کاهش یافته است.