معنی فارسی overdamping
B1فرآیند از بین بردن نوسان به قدری که حرکات حرکتی به حداقل برسند.
The process of applying an excessive amount of damping to reduce oscillations.
- verb
verb
معنی(verb):
To damp a system more than would be necessary to prevent oscillation
example
معنی(example):
بیشدریافت در این مکانیسم مانع از نوسان کردن آن میشود.
مثال:
Overdamping in this mechanism prevents it from oscillating.
معنی(example):
مهندسین باید تعادل را کنترل کنند تا از بیشدریافت جلوگیری کنند.
مثال:
Engineers must balance damping to avoid overdamping.
معنی فارسی کلمه overdamping
:
فرآیند از بین بردن نوسان به قدری که حرکات حرکتی به حداقل برسند.