معنی فارسی overdebilitated

B1

زخمی یا ضعیف به حدی که فعالیت‌های روزمره را انجام ندهد و نتواند به حالت عادی برگردد.

In a state of extreme weakness or incapacity.

example
معنی(example):

پس از بیماری طولانی، او احساس کرد که کاملاً از کار افتاده است.

مثال:

After the long illness, she felt completely overdebilitated.

معنی(example):

وضعیت کاملاً ضعیف کشور، بهبودی را کند کرد.

مثال:

The overdebilitated state of the country made recovery slow.

معنی فارسی کلمه overdebilitated

:

زخمی یا ضعیف به حدی که فعالیت‌های روزمره را انجام ندهد و نتواند به حالت عادی برگردد.