معنی فارسی overdominated
B1احساس کردن تحت تسلط و کنترل قرار گرفتن به دلیل وجود فردی قوی یا پرنفوذ.
Being excessively controlled or influenced by another person.
- VERB
example
معنی(example):
او به دلیل نظرات قوی همکارش در بحثها احساس تحت کنترل بودن کرد.
مثال:
She felt overdominated in discussions due to her colleague's strong opinions.
معنی(example):
گروه در طول جلسه احساس کردند که یک صدای بلند، آنها را تحت سلطه قرار داده است.
مثال:
The group felt overdominated by one loud voice during the meeting.
معنی فارسی کلمه overdominated
:
احساس کردن تحت تسلط و کنترل قرار گرفتن به دلیل وجود فردی قوی یا پرنفوذ.