معنی فارسی overgirded
B1بیش از حد بستن یا محاط کردن چیزی با تجهیزات یا مواد حفاظتی.
Having been fastened or encircled too tightly.
- VERB
example
معنی(example):
ورزشکار با تجهیزات حفاظتی بیش از حد بسته شد.
مثال:
The athlete was overgirded with protective gear.
معنی(example):
ملک توسط یک حصار بلند بیش از حد بسته شد.
مثال:
The property was overgirded by a tall fence.
معنی فارسی کلمه overgirded
:
بیش از حد بستن یا محاط کردن چیزی با تجهیزات یا مواد حفاظتی.