معنی فارسی overgird

B1

بیش از حد بستن یا جمع کردن چیزی به ویژه در ارجاع به سلاح‌ها یا لباس‌ها.

To encircle or fasten something overly tight.

example
معنی(example):

رقصندگان خود را با نوارهای تزیینی بیش از حد می بندند.

مثال:

The dancers overgird themselves with decorative sashes.

معنی(example):

او تصمیم گرفت که بادبان‌ها را برای حمایت بهتر بیش از حد ببندد.

مثال:

He decided to overgird the sails for better support.

معنی فارسی کلمه overgird

: معنی overgird به فارسی

بیش از حد بستن یا جمع کردن چیزی به ویژه در ارجاع به سلاح‌ها یا لباس‌ها.