معنی فارسی overhanded
B1بالاخره، به معنای حرکتی که از بالای شانه انجام میشود.
Involving or performed by an overhand motion.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
رویکرد او در کار به وضعیتی بدتر منجر شد.
مثال:
His overhanded approach made the situation worse.
معنی(example):
پرتاب به صورت بالاخره بود و کنترل آن دشوار بود.
مثال:
The throw was overhanded, making it difficult to control.
معنی فارسی کلمه overhanded
:
بالاخره، به معنای حرکتی که از بالای شانه انجام میشود.