معنی فارسی overinfluence
B2تأثیرگذاری بیش از حد بر فرد یا گروهی به گونهای که مستقل فکر نکنند.
To have an excessive influence on someone or something, affecting their independence.
- VERB
example
معنی(example):
رسانهها گاهی اوقات میتوانند تأثیر بیش از حد بر نظر عمومی بگذارند.
مثال:
The media can sometimes overinfluence public opinion.
معنی(example):
باید مراقب باشیم که در روند تصمیمگیری تأثیر بیش از حد نگذاریم.
مثال:
We must be cautious not to overinfluence the decision-making process.
معنی فارسی کلمه overinfluence
:
تأثیرگذاری بیش از حد بر فرد یا گروهی به گونهای که مستقل فکر نکنند.