معنی فارسی overinvolved

B1

به طور بیش از حد درگیر یک فعالیت یا موضوع بودن، به گونه‌ای که ممکن است عواقب منفی به همراه داشته باشد.

Having too much involvement in a situation.

example
معنی(example):

او در پروژه بیش از حد درگیر شده بود که منجر به خستگی شد.

مثال:

He was overinvolved in the project, which led to burnout.

معنی(example):

بیش از حد درگیر شدن در زندگی دیگران می‌تواند خسته‌کننده باشد.

مثال:

Being overinvolved in other people's lives can be draining.

معنی فارسی کلمه overinvolved

: معنی overinvolved به فارسی

به طور بیش از حد درگیر یک فعالیت یا موضوع بودن، به گونه‌ای که ممکن است عواقب منفی به همراه داشته باشد.