معنی فارسی overjawed
B1احساس شگفتی یا حیرت عمیق در برابر یک تجربه یا پدیده.
A profound sense of amazement or wonder in response to an experience or phenomenon.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تماشاگران از اجرای شگفتانگیز شگفتزده شدند.
مثال:
The audience was overjawed by the stunning performance.
معنی(example):
او وقتی اولین بار گرند کنیون را دید، شگفتزده شد.
مثال:
He was overjawed when he first saw the Grand Canyon.
معنی فارسی کلمه overjawed
:
احساس شگفتی یا حیرت عمیق در برابر یک تجربه یا پدیده.