معنی فارسی overjaded

B1

حس اشباع از چیزی که قبلاً جذاب بود، به ویژه به دلیل تکرار مداوم آن.

A sense of saturation from something that was once appealing, especially due to its constant repetition.

example
معنی(example):

پس از سال‌ها در صنعت، او اشباع شده و اشتیاقش را از دست داد.

مثال:

After years in the industry, he became overjaded and lost his passion.

معنی(example):

او به دلیل تمام کارهای تکراری در محل کار اشباع شده بود.

مثال:

She was overjaded from all the repetitive tasks at work.

معنی فارسی کلمه overjaded

: معنی overjaded به فارسی

حس اشباع از چیزی که قبلاً جذاب بود، به ویژه به دلیل تکرار مداوم آن.