معنی فارسی overjading
B1فرآیند یا وضعیت اشباع شدن از چیزی که به آن عادت کردهاید.
The process or state of becoming saturated with something you are accustomed to.
- VERB
example
معنی(example):
او در معرض خطر اشباع خلاقیتش است زیرا بیش از حد بر یک سبک تمرکز کرده است.
مثال:
He is in danger of overjading his creativity by focusing too much on one style.
معنی(example):
اشباع شدن در هنر میتواند به کمبود الهام منجر شود.
مثال:
Overjading in art can lead to a lack of inspiration.
معنی فارسی کلمه overjading
:
فرآیند یا وضعیت اشباع شدن از چیزی که به آن عادت کردهاید.