معنی فارسی overmuchness

B1

بیش از حد، ویژگیِ وجود چیزی در مقادیر فراوان یا بی‌نهایت.

The quality of being excessive or too much.

example
معنی(example):

بیش از حد شکایت‌های او باعث شد که بودن در کنار او سخت باشد.

مثال:

The overmuchness of her complaints made her hard to be around.

معنی(example):

بیش از حد تقاضای او برای هدیه دوستانش را آزار داد.

مثال:

His overmuchness in demanding gifts annoyed his friends.

معنی فارسی کلمه overmuchness

: معنی overmuchness به فارسی

بیش از حد، ویژگیِ وجود چیزی در مقادیر فراوان یا بی‌نهایت.