معنی فارسی overpointed
B1بیش از حد نشان داده شده، حالتی که در آن یک نکته یا اظهارنظر به شکلی بسیار واضح و گاهی تند بیان شده باشد.
Made excessively sharp or clear, often to the point of discomfort.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
اظهارات بیش از حد مشخص در گزارش، آن را جانبدارانه جلوه داد.
مثال:
The overpointed remarks in the report made it look biased.
معنی(example):
انتقاد بیش از حد مشخص او سخت بود که جدی گرفته شود.
مثال:
His overpointed criticism was hard to take seriously.
معنی فارسی کلمه overpointed
:
بیش از حد نشان داده شده، حالتی که در آن یک نکته یا اظهارنظر به شکلی بسیار واضح و گاهی تند بیان شده باشد.