معنی فارسی overwhipped
B1حالتی که در آن چیزی به طور ناخواسته و بیش از حد زده یا مخلوط شده است.
Past tense of overwhip; having been whipped excessively.
- VERB
example
معنی(example):
خامه بیش از حد زده شد و به کره تبدیل شد.
مثال:
The cream was overwhipped, turning into butter.
معنی(example):
مراقب باشید که خمیر را بیش از حد نزنید، در غیر این صورت خیلی غلیظ میشود.
مثال:
Be careful not to overwhipped the batter, or it will become too thick.
معنی فارسی کلمه overwhipped
:
حالتی که در آن چیزی به طور ناخواسته و بیش از حد زده یا مخلوط شده است.