معنی فارسی overwithered
B1به حالتی اشاره دارد که به شدت پژمرده یا ضعیف شدهاند، معمولاً به دلیل شرایط نامساعد.
To be excessively withered or shriveled, often due to harsh conditions or neglect.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
گیاهان به دلیل کمبود آب بیش از حد پژمرده شده بودند.
مثال:
The plants had overwithered from lack of water.
معنی(example):
شاهد بودیم که اشتیاق او پس از تکرار ناکامیها به نظر میرسید بیش از حد پژمرده شده باشد.
مثال:
His enthusiasm seemed overwithered after numerous setbacks.
معنی فارسی کلمه overwithered
:
به حالتی اشاره دارد که به شدت پژمرده یا ضعیف شدهاند، معمولاً به دلیل شرایط نامساعد.