معنی فارسی palpless
B1بیفایده، بدون توانایی یا قدرت برای عملکرد.
Lacking the ability or power to act; ineffective.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ماهی بدون بالههای خود احساس بیفایدهای کرد.
مثال:
The fish felt palpless without its fins.
معنی(example):
بعد از تصادف، او بیفایده و گیج به نظر میرسید.
مثال:
After the accident, he seemed palpless and disoriented.
معنی فارسی کلمه palpless
:
بیفایده، بدون توانایی یا قدرت برای عملکرد.