معنی فارسی papally

B2

به شیوه‌ای که نشان‌دهنده یا مرتبط با پاپ باشد.

In a manner characteristic of or sanctioned by the pope.

example
معنی(example):

تصمیمات به شکلی پاپالی اتخاذ شد که نمایانگر اقتدار پاپ باشد.

مثال:

The decisions were made papally, reflecting the pope's authority.

معنی(example):

او به شکل پاپالی صحبت کرد و بر نیاز به اطاعت از مقررات کلیسا تأکید کرد.

مثال:

He spoke papally, emphasizing the need for obedience to church rules.

معنی فارسی کلمه papally

: معنی papally به فارسی

به شیوه‌ای که نشان‌دهنده یا مرتبط با پاپ باشد.