معنی فارسی passemented

B1

فرآیند اضافه کردن تزئینی به چیزی به منظور زیباسازی آن.

To have added ornamental trim or embellishment to something, typically fabric.

example
معنی(example):

پارچه برای افزایش زیبایی‌اش پاسمان‌دار شد.

مثال:

The fabric was passemented to enhance its beauty.

معنی(example):

طراح طرح‌های خود را برای افزودن جلوه‌ای منحصر به فرد پاسمان‌دار کرد.

مثال:

The designer had passemented his designs to give them a unique flair.

معنی فارسی کلمه passemented

: معنی passemented به فارسی

فرآیند اضافه کردن تزئینی به چیزی به منظور زیباسازی آن.