معنی فارسی patchiness
B1ناهماهنگی، وجود تفاوتها و ناهماهنگیها در یک شیء.
The quality or state of being patchy; unevenness.
- NOUN
example
معنی(example):
ناهماهنگی رنگها در اثر هنری، شخصیت منحصر به فردی به آن داد.
مثال:
The patchiness of the paint gave the artwork a unique character.
معنی(example):
ما درباره ناهماهنگی پارچه و تأثیرات آن بر طراحی صحبت کردیم.
مثال:
We discussed the patchiness of the fabric and its implications for design.
معنی فارسی کلمه patchiness
:
ناهماهنگی، وجود تفاوتها و ناهماهنگیها در یک شیء.