معنی فارسی pauseful
B1لحظاتی که در آن شخص یا گروه زمانی برای تفکر یا استراحت بین گفتگوها یا فعالیتها اختصاص میدهد.
Characterized by pauses that allow for reflection or thought.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
لحظات پر از سکوت در طول سخنرانی به تماشاگران اجازه داد تا تفکر کنند.
مثال:
The pauseful moments during the speech allowed the audience to reflect.
معنی(example):
یک وقفهدار در موسیقی بر درام اجرای اضافه کرد.
مثال:
A pauseful break in the music added to the drama of the performance.
معنی فارسی کلمه pauseful
:
لحظاتی که در آن شخص یا گروه زمانی برای تفکر یا استراحت بین گفتگوها یا فعالیتها اختصاص میدهد.