معنی فارسی pauselessly

B1

به روشی که هیچ وقفه‌ای وجود ندارد.

Without any pauses or breaks.

example
معنی(example):

او بی‌وقفه برای رسیدن به مهلت کار کرد.

مثال:

She worked pauselessly to meet the deadline.

معنی(example):

او در طول ارائه‌هایش بی‌وقفه صحبت می‌کند.

مثال:

He talks pauselessly during his presentations.

معنی فارسی کلمه pauselessly

: معنی pauselessly به فارسی

به روشی که هیچ وقفه‌ای وجود ندارد.