معنی فارسی pendanted

B1

پندانت، شیئی که به طور آویز بر روی چیز دیگری متصل می‌شود، مانند چراغ یا زیورآلات.

An object that hangs from something, like a light fixture or a piece of jewelry.

example
معنی(example):

چراغ آویز ظرافتی به اتاق افزود.

مثال:

The pendant lamp added elegance to the room.

معنی(example):

او یک گردنبند زیبا به گردن داشت.

مثال:

She wore a beautiful pendant around her neck.

معنی فارسی کلمه pendanted

: معنی pendanted به فارسی

پندانت، شیئی که به طور آویز بر روی چیز دیگری متصل می‌شود، مانند چراغ یا زیورآلات.