معنی فارسی permittance
B1فرآیند یا عمل مجاز کردن چیزی، به ویژه در زمینه قوانین و مقررات.
The act of permitting; allowance or authorization.
- NOUN
example
معنی(example):
اجازه دادن به برخی فعالیتها میتواند انطباق را بهبود بخشد.
مثال:
The permittance of certain activities can improve compliance.
معنی(example):
فرایند مجوزدهی در دستورالعملهای جدید روشن شد.
مثال:
The permittance process was clarified in the new guidelines.
معنی فارسی کلمه permittance
:
فرآیند یا عمل مجاز کردن چیزی، به ویژه در زمینه قوانین و مقررات.