معنی فارسی perturbability
B2قابلیت متاثر شدن یا مختل شدن، بهویژه از نظر عاطفی.
The ability to be disturbed or agitated.
- NOUN
example
معنی(example):
عدمخرابی او در موقعیتهای آرام تعجبآور بود.
مثال:
His perturbability was surprising in calm situations.
معنی(example):
او عدمخرابی بالا نشان داد و بهراحتی مضطرب میشد.
مثال:
She showed high perturbability, getting anxious easily.
معنی فارسی کلمه perturbability
:
قابلیت متاثر شدن یا مختل شدن، بهویژه از نظر عاطفی.