معنی فارسی phonily
B1به روشی نادرست یا غیردلنشین، به ویژه در موقعیتهای اجتماعی.
In a manner that is not genuine.
- adverb
adverb
معنی(adverb):
In a phony way, or to a phony extent
example
معنی(example):
او به طور جعلی به دوربین لبخند زد.
مثال:
She smiled phonily at the camera.
معنی(example):
کلمات شیرین جعلی او هیچکس را متقاعد نکرد.
مثال:
His phonily sweet words didn’t convince anyone.
معنی فارسی کلمه phonily
:
به روشی نادرست یا غیردلنشین، به ویژه در موقعیتهای اجتماعی.