معنی فارسی phrensy
B1فِرِنزِی به حالت دیوانگی و جنون نوجوانی اشاره دارد.
A state of frenzy or agitation.
- NOUN
example
معنی(example):
در یک حالت فِرِنزِی، او تصمیمات تکانشی گرفت.
مثال:
In a fit of phrensy, he made impulsive decisions.
معنی(example):
فِرِنزِی او در طول مشاجره مشهود بود.
مثال:
Her phrensy was evident during the argument.
معنی فارسی کلمه phrensy
:
فِرِنزِی به حالت دیوانگی و جنون نوجوانی اشاره دارد.