معنی فارسی pich

A2

عمل چیدن یا انتخاب چیزی، به ویژه میوه یا گل.

To gather or pluck something, especially fruit or flowers.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت سیب مناسبی را از درخت بچیند.

مثال:

He decided to pich the perfect apple from the tree.

معنی(example):

او یک گل برای مادرش می‌چیند.

مثال:

She will pich a flower for her mother.

معنی فارسی کلمه pich

: معنی pich به فارسی

عمل چیدن یا انتخاب چیزی، به ویژه میوه یا گل.