معنی فارسی piercingly

B2

به صورت نفوذی و عمیق، به شدت و با دقت.

In a manner that is sharply clear and incisive.

example
معنی(example):

وزش باد به شدت در طول شب زوزه کشید.

مثال:

The wind howled piercingly through the night.

معنی(example):

او به طرز عمیقی به او خیره شد و سعی کرد افکارش را بخواند.

مثال:

She gazed at him piercingly, trying to read his thoughts.

معنی فارسی کلمه piercingly

: معنی piercingly به فارسی

به صورت نفوذی و عمیق، به شدت و با دقت.