معنی فارسی pillowed
B1عمل قرار دادن سر یا سایر قسمتهای بدن روی یک سطح نرم برای راحتی.
To rest the head on a pillow or soft surface.
- verb
verb
معنی(verb):
To rest as on a pillow.
example
معنی(example):
او سرش را بر روی یک بالشت نرم گذاشت.
مثال:
She pillowed her head on a soft cushion.
معنی(example):
گربه بر روی مبل دراز کشیده بود.
مثال:
The cat was pillowed on the couch.
معنی فارسی کلمه pillowed
:
عمل قرار دادن سر یا سایر قسمتهای بدن روی یک سطح نرم برای راحتی.