معنی فارسی pimpling

B1

پیش آمدن جوش یا برآمدگی های کوچک بر روی پوست که معمولاً به صورت قرمز و التهابی قابل مشاهده است.

The formation of small bumps on the skin, typically inflamed and red.

example
معنی(example):

پس از آفتاب سوختگی، پوست شروع به قرمز و جوش‌دار شدن کرده بود.

مثال:

The skin was becoming red and pimpling after the sunburn.

معنی(example):

او پس از استفاده از کرم جدید، تأثیر جوش‌زایی را بر روی پیشانی‌اش مشاهده کرد.

مثال:

She noticed a pimpling effect on her forehead after using the new cream.

معنی فارسی کلمه pimpling

: معنی pimpling به فارسی

پیش آمدن جوش یا برآمدگی های کوچک بر روی پوست که معمولاً به صورت قرمز و التهابی قابل مشاهده است.