معنی فارسی pirned

B2

پیوند دادن یا بهم چسباندن مواد یا الیاف.

To interlace or bind together fibers or materials.

example
معنی(example):

الیاف به صورت محکم پیوند خورده بودند.

مثال:

The fibers were pirned tightly together.

معنی(example):

او تکه‌های پارچه را به هم پیوند داد تا از ریش‌ریش شدن جلوگیری کند.

مثال:

He pirned the pieces of fabric to prevent fraying.

معنی فارسی کلمه pirned

: معنی pirned به فارسی

پیوند دادن یا بهم چسباندن مواد یا الیاف.