معنی فارسی pizz

B1

نوعی پیتزا یا خوراکی مشابه که معمولاً روی آن با مواد مختلف پوشش داده می‌شود.

A type of pizza or similar dish typically topped with various ingredients.

example
معنی(example):

ما در طول بازی از یک پیز خوشمزه لذت بردیم.

مثال:

We enjoyed a delicious pizz during the game.

معنی(example):

او یک پیز با روکش فلفل دلمه‌ای سفارش داد.

مثال:

He ordered a pizz topped with pepperoni.

معنی فارسی کلمه pizz

: معنی pizz به فارسی

نوعی پیتزا یا خوراکی مشابه که معمولاً روی آن با مواد مختلف پوشش داده می‌شود.