معنی فارسی placation
B2تسکین، عملی که در آن تلاش میشود تا ناراحتی یا عصبانیت کسی کاهش یابد.
The action of calming someone or reducing their anger or anxiety.
- NOUN
example
معنی(example):
تسکین او برای مشتری عصبانی دیدنی بود.
مثال:
Her placation of the angry customer was impressive.
معنی(example):
تسکین مدیر باعث شد تا تیم همچنان متعهد بماند.
مثال:
The manager's placation helped keep the team motivated.
معنی فارسی کلمه placation
:
تسکین، عملی که در آن تلاش میشود تا ناراحتی یا عصبانیت کسی کاهش یابد.