معنی فارسی placidness
B2آرامش، حالتی که در آن هیچ گونه هیجان یا تنشی وجود ندارد.
The quality of being calm and peaceful.
- NOUN
example
معنی(example):
آرامش در چهرهاش کودک نگران را آرام کرد.
مثال:
The placidness of his expression calmed the worried child.
معنی(example):
آرامش او منبعی از قدرت برای کسانی بود که در بحران بودند.
مثال:
Her placidness was a source of strength for those in distress.
معنی فارسی کلمه placidness
:
آرامش، حالتی که در آن هیچ گونه هیجان یا تنشی وجود ندارد.