معنی فارسی plainswoman
B2زنی که در دشتها زندگی میکند و با فرهنگ و شیوه زندگی آن مکان آشناست.
A woman who lives on the plains, often associated with agricultural lifestyles.
- NOUN
example
معنی(example):
زن دشت زندگی ساده و رضایتبخشی داشت.
مثال:
The plainswoman lived a simple and fulfilling life.
معنی(example):
او به عنوان یک زن دشت قوی شناخته میشد که در کشاورزی ماهر بود.
مثال:
She was known as a strong plainswoman, skilled in farming.
معنی فارسی کلمه plainswoman
:
زنی که در دشتها زندگی میکند و با فرهنگ و شیوه زندگی آن مکان آشناست.