معنی فارسی plasmodiate

B1

پلاسمودیال شدن به فرآیند تبدیل سلول‌ها به تودهٔ بزرگ و متصل اشاره می‌کند که برای سازگاری با شرایط محیطی یا برای بقا انجام می‌شود.

To undergo a process of becoming plasmodial, particularly in response to environmental changes or stress.

example
معنی(example):

برخی از سلول‌ها ممکن است به منظور سازگاری با تغییرات محیطی پلاسمودیال شوند.

مثال:

Some cells may plasmodiate to adapt to environmental changes.

معنی(example):

در زمان استرس، سلول‌ها ممکن است برای بقای خود پلاسمودیال شوند.

مثال:

During stress, the cells might plasmodiate for survival.

معنی فارسی کلمه plasmodiate

: معنی plasmodiate به فارسی

پلاسمودیال شدن به فرآیند تبدیل سلول‌ها به تودهٔ بزرگ و متصل اشاره می‌کند که برای سازگاری با شرایط محیطی یا برای بقا انجام می‌شود.