معنی فارسی plateauing

B2

زمانی که پیشرفت در یک مهارت یا موضوع متوقف می‌شود و دیگر ادامه پیدا نمی‌کند.

The process or state of reaching a plateau, indicating no significant progress.

verb
معنی(verb):

To reach a stable level; to level off.

example
معنی(example):

این ورزشکار در عملکردش به سطح ثابتی رسیده است و نیاز به روش‌های تمرینی اضافی دارد.

مثال:

The athlete is plateauing in performance, requiring additional training methods.

معنی(example):

بسیاری از زبان‌آموزان در بعضی از مقاطع به یک سطح ثابت می‌رسند.

مثال:

Many learners experience plateauing in their language skills at some point.

معنی فارسی کلمه plateauing

: معنی plateauing به فارسی

زمانی که پیشرفت در یک مهارت یا موضوع متوقف می‌شود و دیگر ادامه پیدا نمی‌کند.