معنی فارسی play oneself in
B1خود را جا انداختن در یک موقعیت جدید، مخصوصاً در شغل یا فعالیت جدید، به دست آوردن تجربه و راحتی در کار.
To gradually become comfortable and effective in a new role or situation.
- VERB
example
معنی(example):
زمان میبرد که آدم خودش را در یک کار جدید جا بیندازد.
مثال:
It takes time to play oneself in when starting a new job.
معنی(example):
ورزشکاران اغلب در ابتدای فصل نیاز دارند که به طور تدریجی خود را آماده کنند.
مثال:
Athletes often need to play themselves in at the beginning of a season.
معنی فارسی کلمه play oneself in
:
خود را جا انداختن در یک موقعیت جدید، مخصوصاً در شغل یا فعالیت جدید، به دست آوردن تجربه و راحتی در کار.