معنی فارسی playless
B1بدون بازی، اشاره به وضعیتی که در آن فعالیتهای بازی وجود ندارد.
Lacking play; a state where no playful activities occur.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
محیط بدون بازی باعث شد کودکان احساس کسالت کنند.
مثال:
The playless environment made the kids feel bored.
معنی(example):
یک روز بدون بازی گاهی اوقات میتواند برای کودکان پرانرژی چالشبرانگیز باشد.
مثال:
A playless day can sometimes be a challenge for energetic children.
معنی فارسی کلمه playless
:
بدون بازی، اشاره به وضعیتی که در آن فعالیتهای بازی وجود ندارد.