معنی فارسی playman
B1کسی که در تئاتر یا بازیهای نمایشی حرفهای عمل میکند.
A person skilled in acting or performing in theatrical plays.
- NOUN
example
معنی(example):
یک بازیگر میداند چگونه به نقشهای مختلف سازگار شود.
مثال:
A playman knows how to adapt to different roles.
معنی(example):
او درونش یک بازیگر واقعی است، همیشه در حال بداههپردازی است.
مثال:
He’s a true playman at heart, always improvising.
معنی فارسی کلمه playman
:
کسی که در تئاتر یا بازیهای نمایشی حرفهای عمل میکند.