معنی فارسی playstow
B1مکانی برای بازی یا نمایش.
A place where a play or a show is performed.
- NOUN
example
معنی(example):
مکانی که بازی در آن برگزار شد پر از خنده و هیجان بود.
مثال:
The playstow was filled with laughter and excitement.
معنی(example):
او هر آخر هفته دوست دارد بازی را تماشا کند.
مثال:
He likes to watch the playstow every weekend.
معنی فارسی کلمه playstow
:
مکانی برای بازی یا نمایش.