معنی فارسی ploimate

B1

نمونه‌ای بارز و مشخص که ویژگی‌های خاصی را به نمایش می‌گذارد.

A notable example or representation of a certain quality or characteristic.

example
معنی(example):

دوستانش او را به عنوان نمونه‌ای از صبر توصیف کردند.

مثال:

He was described as the ploimate of patience by his friends.

معنی(example):

توانایی او برای گوش دادن نمونه‌ای از درک است.

مثال:

Her ability to listen is a ploimate of understanding.

معنی فارسی کلمه ploimate

: معنی ploimate به فارسی

نمونه‌ای بارز و مشخص که ویژگی‌های خاصی را به نمایش می‌گذارد.