معنی فارسی plouked

B1

به حالت یا اقدام ایجاد صدای پلاوک یا مایعات شکسته و افتاده.

The past tense of producing a plouk sound; to make a sound of something hitting a surface unexpectedly.

example
معنی(example):

بالن زمانی که به شی تیز برخورد کرد، صدای 'پلاوک' زد.

مثال:

The balloon plouked when it hit the sharp object.

معنی(example):

او با احتیاط خمیر را به روغن داغ 'پلاوک' کرد.

مثال:

He plouked the pastry into the hot oil carefully.

معنی فارسی کلمه plouked

: معنی plouked به فارسی

به حالت یا اقدام ایجاد صدای پلاوک یا مایعات شکسته و افتاده.